۱۳۸۸ مرداد ۳, شنبه
عشق عامل پيدايش و بقاست
خداوند وجودش مملو از عشق پاک و مقدس است که اين عشق و شکوه واقعا
دوست داشتنی و قابل توجه است عشق مادر به فرزندش از عشق او به خودش
شکل گرفته همه انسان ها به نوعی خود را دوست دارند و برای نجات خود
هر کاری می کنند , فرزند آثار وجودی مادر و پدر است و به نوعی به آنها
برمی گردد و در مفهوم کلّی تر ما انسان ها آثار وجودی خداونديم و اين
عشق متقابل از همين جا نشئت می گيرد بنابراين عشق عامل پيدايش است
ابراز عشق يعنی اميد برای زندگی و معنا و مفهوم با هم بودن يعنی اشباع
محبّت و غيره..پس از آن می توان فهميد که وجود ما برای ديگران مهم است
پس می شود به خاطر قلبی که برای ما می تپد و مملو از عشق مقدس است
با خرسندی ادامه داد پس عشق عامل پیدایش و بقاست گوش جان سخن مهر را می طلبد
عاشقی يعنی نيستی در مقابل معشوق فنا ناپذيری که هرگز نابود نخواهد شد چه
فرد عاشق وجود داشته باشد چه نداشته باشد او هست مانند آبی که بدون حباب
و موج وجود دارد و نيازی به آنها ندارد در صورتی که وجود موج بدون آب بی معناست
۱۳۸۸ تیر ۳۱, چهارشنبه
سر نشتر دل
بی حجابانه درا از در کاشانه ی ما
که کسی نیست به جز ورد تو در خانه ی ما
گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما
گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما
بینی از خون جگر آب شده خانه ی ما
فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای
فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای
تاب زنجیر ندارد دل دیوانه ی ما
مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب
مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب
می شود نور تجلای خدا دانه ی ما
با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما
گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما
منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما
شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست آفرین باد بر این همت مردانه ی ما
محی برشمع تجلای جمالش می سوخت دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما
با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما
گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما
منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما
شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست آفرین باد بر این همت مردانه ی ما
محی برشمع تجلای جمالش می سوخت دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما
قسم ........
دوستت خواهم داشت
به همين واژه ی تبدار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين قلب گرفتار قسم
دوستت خواهم داشت
به دل خسته وُ بيمار قسم
دوستت خواهم داشت
به تو و لحظه ی ديدار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين حسرت بسيار قسم
دوستت خواهم داشت
به عيار تو به معيار قسم
دوستت خواهم داشت
به گُلِ سايه ی ديوار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين لحظه ی اقرار قسم
دوستت خواهم داشت
به تو آری ، به تو بسيار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين واژه ی تبدار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين قلب گرفتار قسم
دوستت خواهم داشت
به دل خسته وُ بيمار قسم
دوستت خواهم داشت
به تو و لحظه ی ديدار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين حسرت بسيار قسم
دوستت خواهم داشت
به عيار تو به معيار قسم
دوستت خواهم داشت
به گُلِ سايه ی ديوار قسم
دوستت خواهم داشت
به همين لحظه ی اقرار قسم
دوستت خواهم داشت
به تو آری ، به تو بسيار قسم
دوستت خواهم داشت
اشتراک در:
پستها (Atom)