گر بیایی به سر تربت ویرانه ی ما
فتنه انگیز مشو کاکل مشکین مگشای
مرغ باغ ملکوتیم در این دیر خراب
با احد در لحد تنگ بگوییم که دوست آشنایم توئی و غیر تو بیگانه ی ما
گر نکیر آید و پرسد که بگو رب تو کیست گویم آن کس که ربود این دل دیوانه ی ما
منکر نعره ی ما کو که به ما عربده کرد تا به محشر شنود نعره ی مستانه ی ما
شکر لله که نمردیم رسیدیم به دوست آفرین باد بر این همت مردانه ی ما
محی برشمع تجلای جمالش می سوخت دوست می گفت زهی همت مردانه ی ما
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر